یاد و کنار
روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد: در کنار تو می گذشت، ای کاش! فریدون… ادامه »یاد و کنار
روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد: در کنار تو می گذشت، ای کاش! فریدون… ادامه »یاد و کنار
سرانجام بشر را، این زمان، اندیشناکم، سخت بیش از پیش. که می لرزم به خود از وحشتِ این یاد. نه می بیند، نه می خواند،… ادامه »ناسازگار
حیف، می دانم که دیگر، بر نمی داری از آن خواب گران، سر، تا ببینی خورد سال سالخورد خویش را کاین زمان، چندان شجاعت یافته… ادامه »شجاع
موج، می آمد، چون کوه و به ساحل می خورد! از دل تیره ی امواج بلند آوا، که غریقی را در خویش فرو می برد،… ادامه »ما، همان جمع پراکنده …
ای ستاره ها که از جهان دور چشم تان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟ در میان آبی… ادامه »از خدا صدا نمی رسد!
گفته بودی که: – «چرا محو تماشای منی؟ وآنچنان مات، که یکدم مژه بر هم نزنی!» – مژه بر هم نزنم تا که ز دستم… ادامه »محو و مات
دلبر ماه پیکر خود را دیدم اندر چمن که گل می چید خار گل، دست آن پری رخ را کرد مجروح و او همی خندید… ادامه »بهتر از گل
… من روز خویش را با آفتاب روی تو، کز مشرق خیال دمیده ست آغاز می کنم. من با تو می نویسم و می خوانم… ادامه »مشرق خیال
پشت این نقاب خنده، پشت این نگاه شاد چهره ی خموش مرد دیگری است! مرد دیگری که سال های سال در سکوت و انزوای محض… ادامه »دیگری در من
در خانه ات هستی و می بینی: در ژرف اقیانوس آرام نسل فلان ماهی، ـ هزاران سال پیش از ما ـ نابود گردیده است. در… ادامه »در عصر ارتباطات ماهواره